پنج شنبه 89 دی 9 , ساعت 3:17 عصر
امروز مادر چیزی گفت که قلبم ناگهان درد گرفت یادم میاد یک ماه قبل از اینکه راهیه سرزمین وحی بشم پدرم بهم گفت فکر میکنی حالا که داری اونجا می ری لیاقت داری یا نه او لحظه هم دلم گرفت چون می دیدم که لیاقت ندارم و حال امروز مادرم با تمام دردی که می کشید به من گفت که کسی را دعا کنم چون که پاکم اما چگونه به او بگویم از آلودگی هایم چگونه به او از بی آبرویی ام نزد خدا بگویم ؟! چگونه؟ خدایا این روزها من و خانواده ام در سیلاب مشکلات از این سمت به آن سمت می رویم چگونه حرف مادرم را اجابت نکنم خدایا تو به بی آبروییم نگاه نکن به فریادمان برس کمکم کن خوشحالشان کنم کمکمان کن................... خدا.............................
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|